۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

بی شرح



آهای یارو که اون بالا بی خیاله ...

به هر دختری که میگی بچه کجایی , میگه بچه فرشته نه که هر جایی
وقتی که فهمیدی بچه کرجه ! اونموقعست که دیگه لب و لوچت کجه
اونی که بچه فرشته ست , مثه نون برشته ست ؟ فکر کردی اون پریه و خونش توی بهشت ست ؟
نه داداشم , عزیزم , نه فدات بشم
فدا اون قد و بالا و ادات بشم
آدمی زاد آدمه خونه چیه ؟ دختر اگه خوب باشه بهونه چیه ؟

همه تیریپامون ریدماله , مغز کوچیکمون هنوز کال کاله
آهای یارو که اون بالا بی خیاله ... کی هوای این گله مارو داره ؟

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

زمستان آمد و فکر سفر کن .




بوی زمستون چند وقتیه که توی دماغم میپیچه و هر چی بهش نزدیکتر میشم احساس بهتری بهم دست میده . سرما وسیله خوبیه برای انجماد افکار و احساساتی که نمیخوای دم خراب شدن و بو گرفتن از دستشون بدی .

اولین برفهای زمستانی به چشمم خورده و سرم رو برای شروع زمستون سرد محبوبم مست کرده .
گاهی وقتا سردی کردن بیشتر به حفظ احساس اصیل آدم کمک میکنه و گرم بودن ممکنه سوزاننده بشه و بقولی ... از اون ور پشت بوم ...

زمستون رو دوست دارم چون یاد آور بارون های تند پاییزی و تابستانی ان که یخ زدن ولی شکوه و زیبایی بیشتری پیدا کردن .

کم کم به اسفند ماه , ماه تولدم نزدیک میشم و یک سال دیگه از دفترچه عمرم ورق میخوره و برای همیشه بایگانی میشه .

از زمستون امسال انتظار بلورای زیبا تری رو دارم چون سال پر رشدی رو گذروندم . فک کنم حقم باشه یک مدال " تکامل " دیگه به دیوار اتاقم آویزون کنم . دست کم چهار ماه از بهترین تاریخ های عمرم رو تجربه کردم و این برای یک سال عالیه .

ابرای نقره ایه تیره ... بی صبرانه منتظر بلور های سفیدتون هستم تا نب جسمم پایین بیاد .

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

خجالت

میگن خجالت کشیدن باعث ایجاد بعضی عقده های روانی میشه که اگر عقده همچنان خفه بمونه تو وجود آدم تبدیل به غده میشه ! در نتیجه افرادی که خجالتی نیستن کمتر دچار عقده میشن و سلامت فیزیکیشون هم مصاعد تر از دیگران عمر رو طی میکنه .
البته منظور این نیست که خجالت چیز بدیه ...
اتفاقا بقول قدیمی ها خجالتم خوب چیزیه ...
ولی حرف دلو باید بزنی بدی بره ...

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

ضمیر اول شخص غایب !

او .
سرشار از گرماست .
سرشار از سرماست .
طعم عشق را میداند .
طعم نفرت را چشده .
کنجکاو و خلاق است .
افسرده و پشیمان است .
عاشق کهکشان است .
میتواند گل را له کند .
عرفانش ارغوانی است .
جنسش سرخ است .
بسیار سبک است .
بسیار سنگین است .
مانند شبنمی روی برگ گل مینشیند .
مانند گوی سربی , در خاطره سنگینی میکند .
تورا به اوج میبرد .
تورا سقوط میدهد .
شادی را با نگاه جشن میگیرد .
غم را با تبر استقبال میکند .
زیبایی قناری را میشناسد .
حکم اعدام احساس را میدهد .

این کمال نیست ؟

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

دور همی



ماییم و موج سودا شب تا به روز و تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

مائیم وآب دیده بر کنج غم خزیده
از آب دیده ما این سنگ آسیا کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

احساس بی تعلقی

صبح روز سه شنبه ست , دو روزه که لبم به غذا باز نشده و چشمام روی هم نرفته .
احساس چای کیسه ای مصرف شده ای رو دارم که هنوز رنگ داره و میشه یه چایی دیگه از توش در اورد ولی دست و دل بازی صاحاب چایی اون رو به سطل زباله هدایت کرده .
بعضی وقتها یه نفر خاص که دوست نداشته باشه احساس میکنی دیگه هیچ کس تو عالم دوست نداره .
احساس تعلق داشتن نعمت بزرگیه .
این احمقانست که همه عالم رو تو یه آدم ببینی , ولی احمقانه تر از اون اینه که از یه عادم دل باخته انتظار عقل داشته باشی .
4 ماهه تبدیل شدم به خرفت ترین آدم روی زمین که گیراییش در سطح بادوم زمینیه .
قد بز نمیفهمم و میزنم خودمو و خودشو ناراحت میکنم , چون دیگه تنم از ترس لرزه های خودشو شروع کرده .
ترس از دست دادن ... لعنت به این ترس .
شرمنده صاحابش شدم بدجور چون اختیار عقلمو از دست دادم . با سرعت 500 کیلومتر رفتم تو دیوار بتنی .
راستی که عجب قوی بودی , من که تو حیرت موندم چه طور یه آدم انقدر ساده میتونه دل بکنه و یه آدم دیگه انقدر سخت .
انتظار ازم بالاتر از این حرفا بود ولی چه میشه کرد منم انتظارم این نبود که انقدر لایعقل و ترد و سست بشم .
شدم آب گوشت کوبیده شده .
اون همه غرورم رو که از 12 سالگی جمع کرده بودم تو خودم رو همه رو یکجا فروختم و باهاش یه بستنی صورتی خریدم که تو دستم آب شد .
ای خدا منه بندت چقدر خرم ! اگه یکی باشه تو دنیا که حاضر باشه برام بمیره بهش میگم ضعیف النفس ! حالا تا دیروز تو رویاهام منتظر بودم اونی که حاضره بخاطرم هر کاری بکنه پیداش بشه ... ولی وقتی بود ... انگار که دیگه نبود .
منه بندت چقدر خرم که مال تورو مال خودم میدونستم .
فقط دم آخری چند تا آرزو دارم . گرچه از اتاق فرمان اشاره میکنن که دیگه دیره ...
ولی آرزو بر جوانان عیب نیست .
اول فقط میخوام صاحابش برگرده
دوم فقط میخوام اگه برنگشت هم شونه کسی بشه که در شانشه .
اگه دو خواسته فوق اجرا نشه فقط میخوام عر بزنم و بمیرم به دردش .
دیگه عرضی نیست , مارا به درک شمارا به سلامت .

ما ایم آب دیده , در کنج غم خزیده ...

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

لب به دندان گزیدن



دوستی را دیدم لب به دندان میگزید .
از او پرسیدم برای چه لب را به دندان میکنی ؟ گفت نیش بر لب خود میزنم تا که انقدر نیش بر لب دیگران نزنم .
به او گفتم نیش بر لب خود نزن تا نیش بر دل دوستان نزنی . لب زهر آگین کلامی آغشته به زهر دارد .
گفت چگونه ؟
گفتم کاری را بکن تا تورا از شرمندگی رها کند .

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی ؟

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟

پاسخ فلسفی : چون عاقل عقلش را از دست میدهد .
پاسخ روان شناسی : چون شخص در شرایطی قرار میگیرد که در دام احساسات میافتد . این احساسات میتواند ناشی از نهاد یا کودکی شخص باشد و یا میتواند از باور ها و رفتار های متعصبانه که مخصوص رفتار فراخود یا آنچیزی که از والدین به ارث میرسد باشد . در بعضی نسخ خطی ذکر شده که آنچه در زندگی به فرد گذشته نیز با گذر زمان به باور های درست یا غلط زندگی تبدیل میشود .
پاسخ فیزیولوژیکی : چون نورونهای موجود در مغز در بخش احساسات فعالیت بیشتری نشان میدهند .
پاسخ تئوریک : چون احتمالا در پی یک واقعه احساسی هورمون های خاصی در بدن ترشح میشوند و یا مواد خاصی که مربوط به قسمت هیجانی مغزهستند بیشتر تولید میشوند . مثل وقوع اتفاقی آدرنالین را خون به جریان بی اندازد .
پاسخ فانتزی : عاقل رفته گل بچینه .
پاسخ فنی : هــا ! آدمیزاد تا دلت بخواد سوتی عقلی میده ! دلیلشم باشه هر موقع فهمیدی !
پاسخ اجتماعی : خوبه که آدم وقت هایی که از عقلش استفاده نمیکنه لااقل پشیمون نباشه , چون میتونه دوباره از عقلش استفاده کنه .
پاسخ عباس آقا قصاب محل : مردم مثل گوسفند دو شقه ان ! یعنی نه اینکه گوسفند باشن ها ! بلانسبت ! ولی دور از جون یه عده ای بابا اصلا نمیفهمن از گوسفندم بدترن ! یه عده ای هم مثه من و شما اهل تفکر و تعقل هستن جون داداش .
پاسخ مرد گل فروش : عقل چیه آقاجان ؟ دنیا فقط دنیای احساس عزیزم . راستی نگفتی بچه کجایی ؟!
پاسخ تجربی : معمولا و معقولا همه اشتباه میکنند و همه پشیمان میشوند . هر کس در همان جایی که نقطه ضعف دارد اشتباه مخصوص به خودش را انجام میدهد . نکته اینست که همه نقطه ضعف های مخصوصی دارند که آنها را دچار اشکال و اشتباه میکند , اگر این چنین نبود همه ما در اوج کمال به سر میبردیم که چنین نیست . پشیمانی حاصل از اشتباه سرگردان کردن خود است .
پاسخ منطقی : چون عاقل تا به امروز با درس گرفتن از اشتباهات گذشته اش عاقل گشته . پس اشتباه کردن خطای عاقل نیست , بلکه چیزیست که باعث میشود شخص عاقل شود . در نتیجه پشیمانی بعد از خطا باطل است و شخص پشیمان کاری باطل انجام میدهد .
پاسخ یک شاعر فرسوخته : درد عشقی کشیده ام که مپرس , زجر هجری کشیده ام که مپرس .
پاسخ یک معلم با خط کش : چون نفهمه دیگه ! هر روز بساطش همینه , اصلا همچین آدمی عاقل نیست .
پاسخ یک فوتبالیست : به نظر من داور تو این مسابقه داره به آدمایی که فکر میکنن عاقلن میگیره , بابا نمیشه که یکی بفهمه یکی نفهمه ! 22 تا بازیکن تو کره زمینیم هممونم اسممون آدمه ! میمون که نیستیم ! میفهمیم ... این درست نیست که بگیم فلانی چون یه تکل خشن رفته شعورش کلا نمیرسه , باید به جوونا میدون داد تا خودشونو تو زمین نشون بدن و از استعدادهای ذاتی ای که دارن بهره مند شد , نه از اون چیزایی که ندارن .
پاسخ لج بازانه : منظورت این بود که ما عاقل نیستیم دیگه ؟
پاسخ عارفانه : چون باید یاد بگیریم که به کمال برسیم .
پاسخ کودکانه : چون عاقل اوف شده بود و بیچاره نمیتونست از عقلش استفاده کنه .
پاسخ بالغانه : انسان جایز الخطاست .
پاسخ والدانه : کسی که امروز کار عاقلانه نکنه , فردا هم نمیکنه .
پاسخ من : من نظر دیگه ای ندارم , مردم انقدر از حالات گوناگون به قضیه نگاه کردم !

و

پاسخ شما ؟ : ....

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

تفعل


زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد منه تا نکنی بنیادم
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد بر افــراز که از ســرو کنی آزادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
می مخور با دگران تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر بفلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
چهره را آب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
دست گیرم که ز هجر تو ز پا افتادم
چون فلک سیر مکن تا نکشی حافظ را
رام شو تا بدهد طالــع فرخ دادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم


۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

زندگی به سبک کریستوف کلمب

بزرگترین توفیق کریستف کلمب در کشف آمریکا این نبود که از کروی بودن شکل زمین استفاده کرد تا از راهی دیگر به هند برسد - زیرا کسان دیگری هم پیش از او به این فکر افتاده بودند - یا اینکه اسباب سفر را به دقیقترین صورت آماده کرد و در طرح بادبانهای کشتیهایش کمال مهارت را به خرج داد - زیرا این کار نیز از دیگران ساخته بود .
بلکه نمایانترین کار کلمب این بود که تصمیم گرفت بخش شناخته زمین را ترک کند و به غرب حرکت کند و آنقدر دور شود که دیگر با وسایل و اسبابی که داشت نتواند به وطن بازگردد !
در زندگی و علم نیز گشودن سرزمین های جدید ناممکن است , مگر آنکه انسان آماده باشد لنگرگاه امن آنچه پیش از آن بوده را ترک کند و خطر جهشی را به جلو که آینده اش نامعلوم است را بپذیرد .

حرکت به جلو , ترک آنچه در گذشته برای ما امنیت محسوب میشد و شهامت داشتن برای رویارویی با مسائلی که نمیدانیم چیستند , ترسی ندارند - چون جان مارا نمیگیرند - تنها بهانه ای هستند برای لذت بردن از لحظه حال حاضر و اندوخته کردن بر بار تجربه برای روبرویی با آینده .

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

بچه شیر !

خیلی بی دلیل یاد دوران کودکیم افتادم که یک بار رفته بودم باغ وحش و داشتم به قفس شیر ها نگاه میکردم .
ظهر بود و موقع غذا خوردن شیرها بود ... یک سری بچه شیر هم توی قفس بودن که داشتن غذا میخوردن و نکته ای جالب در مورد غذا خوردن هاشون تا امروز توی ذهنم مونده .
بچه شیرهایی که ظاهری ضعیف تر داشتن یک تکه گوشت بزرگ رو کنده بودن و داشتن یه گوشه میخوردن و بچه شیر هایی که قوی تر به نظر میومدن تکه های کوچک تری از گوشت رو برای خوردن انتخاب کرده بودن ...
برام جای تعجب بود که اونی که تکه بزرگه رو انتخاب کرده چرا باید ضیعف تر باشه ؟ مگه غذای بیشتر نمیخوره ؟!
بعد با مباحثه ای که با داداشم داشتم متوجه نکته جالب توجهی شدم ... اینکه " چرا " قوی تر ها تکه گوشت های کوچک تر رو انتخاب میکنن ؟
دلیل خیلی ساده بود ! اونها تکه های کوچک تر خودشون رو تموم میکردن و بعد میرفتن سهم اون یکی هارو هم میخوردن !

نتیجه : لقمه گنده تر از دهن برداشتن باعث میشه نتونی بجویش و به قولی توش میمونی !

1 سنگ 100 کیلویی جا به جا کردنش تقریبا غیر ممکنه ( با دست ! )
ولی 100 سنگ 1 کیلویی رو میشه به راحتی و با کمی صبر و حوصله به نقطه های دور برد .

اهداف بزرگ داشتن اصلا بد نیستن و خیلی هم خوبن ! اما عجله کردن برای رسیدن بهشون فقط باعث خستگی و در نهایت نرسیدن به اونها میشن ... در عوض اگر اهداف بزرگ رو خورد و تکه تکه کنی بدون اینکه یه قطره عرق " اضافه ! " بریزی بهشون میرسی .
مهم بلندی و سختی مسیر نیست . مهم طرز راه رفتن و تمرکز روی مسیر هست .

موفق باشید و گوشت های زیادی بخورید .

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

آنی بود درها وا شده بود

آنی بود درها وا شده بود
برگی نه شاخی نه باغ فنا پیدا شده بود
مرغان مکان خاموش این خاموش آن خاموش خاموشی گویا شده بود
آن پهنه چه بود : با میشی گرگی همپا شده بود
نقش صدا کم رنگ نقش ندا کم رنگ پرده مگر تا شده بود ؟
من رفته او رفته ما بی ما شده بود
زیبایی تنها شده بود
هر رودی دریا
هر بودی بودا شده بود


۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

دست بردار

دست بردار از این میکده سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فکر کنی بهتری
که فقط ... فکر کنی بهتری
دست بردار و ول کن این همه ساغری
ای عشق با تو حرف میزنم ... ای رنج مگر آجری ؟

هر کدوم از ما , حداقل از نظر خودمون , نقاط ضعفی داریم که مدتهاست چهارچنگولی بهش چسبیدیم
یکی خلقش تنگه ... یکی زیاد سوتی میده ...
یکی زرتی زرتی عاشق میشه ... یکی همش خراب میکنه ...
یکی ول میکنه ... یکی میچسبه ...
یکی بی تفاوت میشه همش ...
یکی زیادی احساساتی میشه ..
یکی کلا نمیتونه ...
یکی زیادی میتونه ! انقدر که تیکه پاره میشه ...

هممون توی سطحی از کمال زندگی میکنیم و هممون توی کمال دنبال پیشرفتیم
حداقل حرف زدن راجع به کمال بحث شیرینیه یا حتی اگه شیرین هم نباشه چیزی نیست که کسی بگه نمیخوام ! همینی که هست میزونه ...
این نشون میده که هممون ته دلمون از یه چیزی نالانیم ... همش دنبال ای کاش ها و آرزوهای خودمون هستیم وچه خوب که اینجوری هستیم . گرچه درد و رنجش زیاده ولی اگه این نبود هیچ وقت یه میمون نمیتونست آپگرید بشه و تبدیل به یک آدم بشه !
یا هنوز داشتیم دسته هواپیماییه آتاری میشکستیم بجای اینکه با دسته پلی استیشن و ایکس باکس که جدیدا سیم هم نداره , بازی کنیم....
آبزیه هیچ وقت حوس نمیکرد دوزیست بشه و دوزیسته هیچ وقت فکر زندگی توی خشکی هم به سرش نمیزد!
پس همه اگر بطور آگاه دنبال کمال نباشیم , ناخودآگاه این کارو انجام میدیم و میریم جلو ...
پس نباید خیلی جای نگرانی و دلهره توی وجودمون باشه ! اما بعضی هامون عجله داریم و میخوایم پله های ترقی رو دو تا دو تا گاز بزنیم بریم جلو ...
این کارم ممکنه آدمو خسته کنه ولی چه کند چه تند ... آش کشک خاله هست و بخوری و نخوری پاته !
پس این قلب چرا باید دائم درحال کنده شدن باشه ؟ چرا به خودمونو دیگران فرصت نمیدیم؟
اینکه تو زندگیت درجا بزنی (که به نظر من نمیزنی! فقط سرعت پیشرفت خودتو به حداقل میرسونی ) اصلا خوب نیست ... اما اینکه از آینده ترس داشته باشی و بگی ای وای اگه کامل نشدم هم کار درستی نیست.

ای رنج مگر آجری ؟

تغییر همیشه درد داره ..
فکر کنین یه موجودی که تا دیروز دم نداشته از امروز میخواد تصمیم بگیره که دم در بیاره !
خوب درد داره دیگه نداره ؟
اما فدای سرش ! باهمون دمی که در میاره فردا قراره توجه یه دنیا موجود بدون دم رو به خودش جلب کنه
یـــــک حالی میده !

فرق ما آدم ها با میمونهایی که دی ان ای شون فقط 1.6 با انسان تفاوت داره سر اینه که اونا هزار ساله میمونن و هنوز نتونستن یه گاری ! چیزی بسازن ... اما ما هر روز سوار مدل هال مختلفی از اتوموبیل هامون میشیم . بنز میسازیم سوار میشیم یا سوار شده هارو میبینیم ! و به هر حال میدونیم و "آگاهیم" که پس فردا مدل جدیدتر بنز هم خواهد آمد ! اما میمونه فکر نمیکنم امید زیادی به اختراع حتی یه گاری کوچیک آشغال داشته باشه....
تحقیقات نشون داده اکتشافاتشون بد نیست ... مثلا از یه تیکه چوب به عنوان قاشق برای خوردن مورچه ها استفاده میکنن ولی در مورد اختراع ... متاسفم برای 1.6 دهم عقب موندگیشونو ....

خلاصه میخوام اینو بگم ... سر همون 1/6 دهم تفاوته هم که شدیم هممون میتونیم تغییر کنیم و باز هم آپدیت شیم
و این یک امر طبیعی برای انسانه .
اما به چند عنصر از قبیل آگاهی , جرات تغییر , هوش و ابتکار , عشق و علاقه و ایمان به رشد , همت و عالم معنی از اینجور چیزا داره ...

پس دست بردار از این میکده سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فقط فکر کنی بهتری

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل نام دوره های گروه درمانیست که بعد از ظهور شخصی به نام دکتر اریک برن ( روانشناس ) در دنیا رواج یافت . نوعی راه حلاجی و تحلیل داده های شخصیتی انسان است که از بدو تولد به مرور زمان به گردن او آویخته شده و ریشه در نظریه های فروید , پدر علم روانشناسی دارد . بطوری که همان گفتارهای فرویدی را شاخ و برگ و وسعت بخشیده و روح زنده ای به آن داده است.
در واقع میتوان گفت یک سبک جدید برای تحلیل روابط و شخصیت و خود آدمیست که چون زبان ساده ای دارد و احساسات و افکار را به گونه ای خوب جدا سازی و نام گذاری کرده است در دنیای امروز گل کرده و مورد استفاده قرار میگیرد .
کتاب وضعیت آخر در مورد چگونگی تولد این علم و چگونگی موفقیت آن توضیح داده که چطور جمع کثیری از بیماران افسرده و یا دارای اختلال های روانی با گذراندان این دوره به شفای کودک درونشان نائل شدند .
احتمالا نام کودک درون را در چند سال اخیر بارها شنیده اید اما دقیقا نمیدانید آن چیست ؟ یک موضوع فان است و یا واقعا همچین کودکی در درون ما وجود دارد ؟ اصلا اهمیت آن چیست ؟
کودک درون به بخشی از وجود ما گفته میشود که با احساسات ظریف و پیچیده دوران گذشته ما سروکار دارد وروی اینکه ما در مقابل فلان محرک روانی جه احساسی را نشان میدهیم ( مثل غم , خشم و شادی و ... ) انگشت میگذارد.

بسیاری از ما در کنترل این احساسات ریشه ای دچار مشکلاتی هستیم که بعضی اوقات با آن مقابل میشویم و توان حل مسئله در این مواقع از ما صلب میشود
برای رویارویی صحیح و منطقی با این گونه مسائل , شناخت و بازسازی کودک درون و جنبه های دیگر شخصیتی ( از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل ) دوره هایی در نقاط مختلف تهران برگذار میشود که من یکی از آنها را برای حضور و بدست آوردن آگاهی
بیشتر پیشنهاد میکنم .
این دوره ها توسط دکتر رامین کریمی , استاد دانشگاه آزاد برگذار میشود که توضیحاتی مختصر از زبان خود ایشان را در زیر میخوانید و در صورت تمایل به من خبر میدهید :


دوره آموزشی تحلیل رفتار متقابل

تحلیل رفتار متقابل ریشه در روانکاوی داشته و بر آن است تا با روش های مدرن به آنالیز ساختارهای شخصیتی بپردازد. تا به حال فکر کرده اید که چرا برخی رفتارهای ما مانند دوستیبی، مرورزی، جدایی و حتی آشنایی های مان از یک روند تکراری پیروی می کنند؟ آیا می دانید چرا همیشه در یک قدمی موفقیت متوقف می شوید؟ می خواهید با اعتماد به نفس بیشتری در زندگی برخورد کنید؟

تحلیل رفتار متقابل (T.A) بهترین روش است.

این دوره شامل 8 جلسه 2 ساعته بوده و در طول هفته برگذار می گردد.

هزینه دوره مقدماتی صد هزار تومان

هزینه دوره پیشرفته صد و پنجاه هزار تومان

برای کسب اطلاعات بیشتر با من تماس بگیرید.


۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

حرف

گاهی وقتها احساس میکنم خیلی نزدیکم ولی همون لحظه فکر میکنم خیلی دورم
گاهی وقتها احساس میکنم خیلی خوبم ولی لحظه بعد احساس میکنم چقدر بدم
گاهی وقتها احساس میکنم کسیو دارم که حرف دلم رو پیشش بزنم
و گاهی وقتها احساس میکنم هیچ کس رو برای ابراز حرف ها و احساسم ندارم
گاهی وقت ها احساس میکنم خیلی دوست داشتنی هستم
و گاهی وقتها احساس میکنم اصلا دوست داشتنی نیستم
گاهی وقتها زندگی توی پستی هاست و گاهی اوقات توی بلندی ها سیر میکنی ...
گاهی وقتها زندگی سیاهه ولی گاهی وقتها همه چیز سفید میشه...
گاهی وقتها ...
همین گاهی وقتهاست که کل زمان گذرای زندگی مارو پر میکنه
زمان گذشته رو میچسبونه به حال , بعد حالتو میگیره ! میبرتت تو آینده و بعد که خوب پوست خودتو کندی و گفتی اه چرا نمیشه ؟ (چون از گذشته خودت طبیعتا راضی نیستی ) دوباره میفتی توی گذشته تا حسرت آینده اتو بچشی ..
اما چه خوب میشه اگه گاهی وقتها رو بیخیال شی و به امید آینده توی زمان حال خودت زندگی کنی و هی حال خودتو نگیری و حال دیگرانم هالی هولا نکنی...
البته بهتره هر کس مسئول حال خودش باشه
چون اینجوری زندگی و روابط خیلی راحت تر مرتفع میشن.
چه خوب میشه که توی سفرنامه عمر و زندگی یادت بمونه که زندگی خاکستریه نه سیاه یا سفید.
چه خوب میشه که پستی و بلندی های زندگی رو در کنار هم ببینی و آش و با جاش قبول کنی .
وقتی آدم یه مطلبی رو با روی باز بپذیره دیگه مجبور نمیشه به خودش القاء کنه و دردش نمیاد الکی .
چه خوب میشه اگر درک کنیم قله ها هر چی بلند تر میشن دره هاشون هم عمیق تر میشن.
چه خوب میشه با حوصله از دره ها بالا بریم به امید فتح و حس پیروزی که بعد از بالا رفتن از مسیر های سخت به آدم دست میده.
چه خوب میشه گاهی وقتها به نیمه پر لیوان زل بزنیم چون نیمه خالیشو قبلا خوردیم ! اگه نخورده بودیم که الان لیوانمون پر بود !

گاهی وقتها دل آدم میگیره.
چه خوبه که آدم عزیزی داشته باشه که حرف دلشو بدون استرس بهش انتقال بده.
چه خوبه که آدم عزیزی داشته باشه که حرف دلشو بدون استراس بهت انتقال بده.

گاهی وقتها چه خوبه که ترس روکنار بذاریم و خودمونو رها کنیم
چون گاهی وقتها بهش احتیاج داریم.


گاهی وقتها دل برام دست میزنه
با پا میکشه پس میزنه
...

.... گاهــی وقتـــها

گاهی وقتها دل برام دست میزنه
با پا میکشه پس میزنه
عقلی که زخمش چرکیه
دیگه مرخص میزنه
وقتی 206 هست دل توی صحرا میپره
وقتی فقر و حشیش هست باز دل توی صحرا میپره
وقتی غل و زنجیر هست باز دل پایین و بالا میپره
اما وقتی در زندون بازه ...
اونی که در بره خیلی خره ...


سلام
من امین هستم , 22 سال از عمرم گذشته و علاقه مند به رشته روانشناسی هستم .
از وقتی بدنیا اومدم یه خاصیت روشن و واضح داشتم و اونم نگاه کردن و تحلیل و تجزیه کردن محیط اطراف و روابطم بوده.
البته یک بچه کوچولو هنوز نمیدونه تحلیل روابط یعنی چی ؟ اما وقتی ساکت میشینه یک گوشه و فقط مشاهده میکنه در آینده ذهن تحلیل گری برای خودش درست میکنه و من الان در آینده کودکی خودم هستم .
تو این مدتی که عمر کردم خیلی پستی و بلندی توی زندگیم داشتم
به قولی تجربه های خاصی رو برای خودم به ارمغان گذاشتم و یا زندگی برام یادگاری گذاشته.
مثلا فوت پدرم که توی سن خیلی پایینی اتفاق افتاده باعث شده خیلی زود باغم آشنا بشم و درد و رنج انسان رو پخته و آماده میکنه.
البته لطمه های خاص خودش رو هم میزنه ...
ولی از این فقط گاهی وقتها ... ناراضیم . چون اگه دردی نمیکشیدم چیزی حاصل نمیکردم
پس قدر این نعمت رو میدونم که جایی رو برای فهم و درکم توی وجودم خالی کرده

مدتها با نوشتن قهر بودم اما شرایط جدید زندگیم منو به راهی میکشونه که باید مهر دهانم رو باز کنم .
شاید مطالبم دل کسی رو شاد کنه و شاید برای کسی مفید باشه.
چی از این بهتر که آدم بدرد کس دیگه ای هم بخوره ؟

خلاصه تصمیم گرفتم حرف ها تجارب و از درد دل هامو اینجا به متن بکشم.
به امید رسیدن به کمالی بیشتر و شاد کردن دل اشخاصی که دوستشون دارم.

زنده و سرحال باشید.
امین