۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

ضمیر اول شخص غایب !

او .
سرشار از گرماست .
سرشار از سرماست .
طعم عشق را میداند .
طعم نفرت را چشده .
کنجکاو و خلاق است .
افسرده و پشیمان است .
عاشق کهکشان است .
میتواند گل را له کند .
عرفانش ارغوانی است .
جنسش سرخ است .
بسیار سبک است .
بسیار سنگین است .
مانند شبنمی روی برگ گل مینشیند .
مانند گوی سربی , در خاطره سنگینی میکند .
تورا به اوج میبرد .
تورا سقوط میدهد .
شادی را با نگاه جشن میگیرد .
غم را با تبر استقبال میکند .
زیبایی قناری را میشناسد .
حکم اعدام احساس را میدهد .

این کمال نیست ؟

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

دور همی



ماییم و موج سودا شب تا به روز و تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

مائیم وآب دیده بر کنج غم خزیده
از آب دیده ما این سنگ آسیا کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

احساس بی تعلقی

صبح روز سه شنبه ست , دو روزه که لبم به غذا باز نشده و چشمام روی هم نرفته .
احساس چای کیسه ای مصرف شده ای رو دارم که هنوز رنگ داره و میشه یه چایی دیگه از توش در اورد ولی دست و دل بازی صاحاب چایی اون رو به سطل زباله هدایت کرده .
بعضی وقتها یه نفر خاص که دوست نداشته باشه احساس میکنی دیگه هیچ کس تو عالم دوست نداره .
احساس تعلق داشتن نعمت بزرگیه .
این احمقانست که همه عالم رو تو یه آدم ببینی , ولی احمقانه تر از اون اینه که از یه عادم دل باخته انتظار عقل داشته باشی .
4 ماهه تبدیل شدم به خرفت ترین آدم روی زمین که گیراییش در سطح بادوم زمینیه .
قد بز نمیفهمم و میزنم خودمو و خودشو ناراحت میکنم , چون دیگه تنم از ترس لرزه های خودشو شروع کرده .
ترس از دست دادن ... لعنت به این ترس .
شرمنده صاحابش شدم بدجور چون اختیار عقلمو از دست دادم . با سرعت 500 کیلومتر رفتم تو دیوار بتنی .
راستی که عجب قوی بودی , من که تو حیرت موندم چه طور یه آدم انقدر ساده میتونه دل بکنه و یه آدم دیگه انقدر سخت .
انتظار ازم بالاتر از این حرفا بود ولی چه میشه کرد منم انتظارم این نبود که انقدر لایعقل و ترد و سست بشم .
شدم آب گوشت کوبیده شده .
اون همه غرورم رو که از 12 سالگی جمع کرده بودم تو خودم رو همه رو یکجا فروختم و باهاش یه بستنی صورتی خریدم که تو دستم آب شد .
ای خدا منه بندت چقدر خرم ! اگه یکی باشه تو دنیا که حاضر باشه برام بمیره بهش میگم ضعیف النفس ! حالا تا دیروز تو رویاهام منتظر بودم اونی که حاضره بخاطرم هر کاری بکنه پیداش بشه ... ولی وقتی بود ... انگار که دیگه نبود .
منه بندت چقدر خرم که مال تورو مال خودم میدونستم .
فقط دم آخری چند تا آرزو دارم . گرچه از اتاق فرمان اشاره میکنن که دیگه دیره ...
ولی آرزو بر جوانان عیب نیست .
اول فقط میخوام صاحابش برگرده
دوم فقط میخوام اگه برنگشت هم شونه کسی بشه که در شانشه .
اگه دو خواسته فوق اجرا نشه فقط میخوام عر بزنم و بمیرم به دردش .
دیگه عرضی نیست , مارا به درک شمارا به سلامت .

ما ایم آب دیده , در کنج غم خزیده ...

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

لب به دندان گزیدن



دوستی را دیدم لب به دندان میگزید .
از او پرسیدم برای چه لب را به دندان میکنی ؟ گفت نیش بر لب خود میزنم تا که انقدر نیش بر لب دیگران نزنم .
به او گفتم نیش بر لب خود نزن تا نیش بر دل دوستان نزنی . لب زهر آگین کلامی آغشته به زهر دارد .
گفت چگونه ؟
گفتم کاری را بکن تا تورا از شرمندگی رها کند .

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی ؟

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟

پاسخ فلسفی : چون عاقل عقلش را از دست میدهد .
پاسخ روان شناسی : چون شخص در شرایطی قرار میگیرد که در دام احساسات میافتد . این احساسات میتواند ناشی از نهاد یا کودکی شخص باشد و یا میتواند از باور ها و رفتار های متعصبانه که مخصوص رفتار فراخود یا آنچیزی که از والدین به ارث میرسد باشد . در بعضی نسخ خطی ذکر شده که آنچه در زندگی به فرد گذشته نیز با گذر زمان به باور های درست یا غلط زندگی تبدیل میشود .
پاسخ فیزیولوژیکی : چون نورونهای موجود در مغز در بخش احساسات فعالیت بیشتری نشان میدهند .
پاسخ تئوریک : چون احتمالا در پی یک واقعه احساسی هورمون های خاصی در بدن ترشح میشوند و یا مواد خاصی که مربوط به قسمت هیجانی مغزهستند بیشتر تولید میشوند . مثل وقوع اتفاقی آدرنالین را خون به جریان بی اندازد .
پاسخ فانتزی : عاقل رفته گل بچینه .
پاسخ فنی : هــا ! آدمیزاد تا دلت بخواد سوتی عقلی میده ! دلیلشم باشه هر موقع فهمیدی !
پاسخ اجتماعی : خوبه که آدم وقت هایی که از عقلش استفاده نمیکنه لااقل پشیمون نباشه , چون میتونه دوباره از عقلش استفاده کنه .
پاسخ عباس آقا قصاب محل : مردم مثل گوسفند دو شقه ان ! یعنی نه اینکه گوسفند باشن ها ! بلانسبت ! ولی دور از جون یه عده ای بابا اصلا نمیفهمن از گوسفندم بدترن ! یه عده ای هم مثه من و شما اهل تفکر و تعقل هستن جون داداش .
پاسخ مرد گل فروش : عقل چیه آقاجان ؟ دنیا فقط دنیای احساس عزیزم . راستی نگفتی بچه کجایی ؟!
پاسخ تجربی : معمولا و معقولا همه اشتباه میکنند و همه پشیمان میشوند . هر کس در همان جایی که نقطه ضعف دارد اشتباه مخصوص به خودش را انجام میدهد . نکته اینست که همه نقطه ضعف های مخصوصی دارند که آنها را دچار اشکال و اشتباه میکند , اگر این چنین نبود همه ما در اوج کمال به سر میبردیم که چنین نیست . پشیمانی حاصل از اشتباه سرگردان کردن خود است .
پاسخ منطقی : چون عاقل تا به امروز با درس گرفتن از اشتباهات گذشته اش عاقل گشته . پس اشتباه کردن خطای عاقل نیست , بلکه چیزیست که باعث میشود شخص عاقل شود . در نتیجه پشیمانی بعد از خطا باطل است و شخص پشیمان کاری باطل انجام میدهد .
پاسخ یک شاعر فرسوخته : درد عشقی کشیده ام که مپرس , زجر هجری کشیده ام که مپرس .
پاسخ یک معلم با خط کش : چون نفهمه دیگه ! هر روز بساطش همینه , اصلا همچین آدمی عاقل نیست .
پاسخ یک فوتبالیست : به نظر من داور تو این مسابقه داره به آدمایی که فکر میکنن عاقلن میگیره , بابا نمیشه که یکی بفهمه یکی نفهمه ! 22 تا بازیکن تو کره زمینیم هممونم اسممون آدمه ! میمون که نیستیم ! میفهمیم ... این درست نیست که بگیم فلانی چون یه تکل خشن رفته شعورش کلا نمیرسه , باید به جوونا میدون داد تا خودشونو تو زمین نشون بدن و از استعدادهای ذاتی ای که دارن بهره مند شد , نه از اون چیزایی که ندارن .
پاسخ لج بازانه : منظورت این بود که ما عاقل نیستیم دیگه ؟
پاسخ عارفانه : چون باید یاد بگیریم که به کمال برسیم .
پاسخ کودکانه : چون عاقل اوف شده بود و بیچاره نمیتونست از عقلش استفاده کنه .
پاسخ بالغانه : انسان جایز الخطاست .
پاسخ والدانه : کسی که امروز کار عاقلانه نکنه , فردا هم نمیکنه .
پاسخ من : من نظر دیگه ای ندارم , مردم انقدر از حالات گوناگون به قضیه نگاه کردم !

و

پاسخ شما ؟ : ....