۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

ضمیر اول شخص غایب !

او .
سرشار از گرماست .
سرشار از سرماست .
طعم عشق را میداند .
طعم نفرت را چشده .
کنجکاو و خلاق است .
افسرده و پشیمان است .
عاشق کهکشان است .
میتواند گل را له کند .
عرفانش ارغوانی است .
جنسش سرخ است .
بسیار سبک است .
بسیار سنگین است .
مانند شبنمی روی برگ گل مینشیند .
مانند گوی سربی , در خاطره سنگینی میکند .
تورا به اوج میبرد .
تورا سقوط میدهد .
شادی را با نگاه جشن میگیرد .
غم را با تبر استقبال میکند .
زیبایی قناری را میشناسد .
حکم اعدام احساس را میدهد .

این کمال نیست ؟

هیچ نظری موجود نیست: