۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

زمستان آمد و فکر سفر کن .




بوی زمستون چند وقتیه که توی دماغم میپیچه و هر چی بهش نزدیکتر میشم احساس بهتری بهم دست میده . سرما وسیله خوبیه برای انجماد افکار و احساساتی که نمیخوای دم خراب شدن و بو گرفتن از دستشون بدی .

اولین برفهای زمستانی به چشمم خورده و سرم رو برای شروع زمستون سرد محبوبم مست کرده .
گاهی وقتا سردی کردن بیشتر به حفظ احساس اصیل آدم کمک میکنه و گرم بودن ممکنه سوزاننده بشه و بقولی ... از اون ور پشت بوم ...

زمستون رو دوست دارم چون یاد آور بارون های تند پاییزی و تابستانی ان که یخ زدن ولی شکوه و زیبایی بیشتری پیدا کردن .

کم کم به اسفند ماه , ماه تولدم نزدیک میشم و یک سال دیگه از دفترچه عمرم ورق میخوره و برای همیشه بایگانی میشه .

از زمستون امسال انتظار بلورای زیبا تری رو دارم چون سال پر رشدی رو گذروندم . فک کنم حقم باشه یک مدال " تکامل " دیگه به دیوار اتاقم آویزون کنم . دست کم چهار ماه از بهترین تاریخ های عمرم رو تجربه کردم و این برای یک سال عالیه .

ابرای نقره ایه تیره ... بی صبرانه منتظر بلور های سفیدتون هستم تا نب جسمم پایین بیاد .

هیچ نظری موجود نیست: